دغدغه یا نیاز؟

مدت‌ها این سوال در ذهنم بود که “چرا بسیاری از اختراعات با وجود اینکه نیازی را تامین می‌کنند، ولی مشتریان حاضر نیستند آن را خریداری کنند؟”

داشتم برای این سوال، تحقیق می‌کردم. دلایل بسیاری را پیدا کردم از جمله: زمان نامناسب ورود به بازار، عملکرد نادرست اختراع، هزینه بالا و …

اما در این بین یک کلمه نظرم را جلب کرد. دغدغه.

با مواجهه شدن با کلمه دغدغه این سوال به ذهنم رسید که “آیا می توان این طور نتیجه گرفت که اگر اختراعی نیازی را برطرف کند اما دغدغه مخاطب نباشد، او حاظر به خریدن اختراع نیست؟”

در ابتدا بایستی به دنبال جواب این سوال می‌گشتم: چطور یک موضوع دغدغه می‌شود؟

اگر واژه دغدغه را در گوگل جستجو کنیم، آن را مترادف با اضطراب، بیم، ترس، دلهره و از این قبیل احساسات می‌یابیم. نکته جالبی که در این بین وجود دارد این است که دغدغه در انگلیسی concern است که نگرانی معنی می‌شود.

در لابه‌لای فکر کردن‌ها و تحقیقاتم، یاد دوران کرونا افتادم. در زمان کرونا، این بیماری داشت نیازهای سطح اولیه ما یعنی سلامت و بقا ما را به خطر می‌انداخت. پس دغدغه همه استفاده از ماسک، ضدعفونی‌کننده‌ها و … بود. یادم می‌آید مواد ضدعفونی‌کننده از جمله ژل‌ها، در حال نایاب شدن بودند. در این میان دستگاه‌های ساده‌ای ساخته یا اختراع شدند که با فشار دادن پا در پدال پایین آن، الکل به دست اسپری می‌شد. محصولات دیگری از جمله ماسک‌های نانو هم وارد بازار شده بودند.

در آن زمان برخی نیازهای ما در خطر بود و اولویت همه تامین آن نیازها بود. پس به خطر افتادن نیازها، باورها، ارزش‌ها، اهداف و … برای فرد دغدغه ایجاد می‌کند. بنابراین یک موضوع زمانی به دغدغه تبدیل می‌شود که به شکلی عمیق با نیازها، ارزش‌ها، باورها، احساسات یا تجربیات فرد گره بخورد و ذهن او را مدام درگیر کند.

لذا دغدغه یعنی آن موضوع در اولویت‌های بالای یک فرد است و دارای اهمیت زیادی است.

در سلسله مراتب نیازهای مزلو در بالاترین قسمت هرم، نیازهایی مثل خودشکوفایی وجود دارد. اما تعداد کمی به آن توجه دارند. هر چند یکی از نیازهای بشر است اما توجه چندانی به آن نمی شود. چرا؟ چون دغدغه بسیاری نیست. از طرفی حتی در بعضی مواقع نیازهای سطح اول هرم یعنی گرسنگی هم ممکن است تسلیم دغدغه فرد شوند. فردی که روزه می‌گیرد، دغدغه‌اش به جا آوردن مسائل مذهبی است و مهمترین نیاز خود یعنی آب و غذا را در نظر نمی‌گیرد.

حال در مورد اختراع هم شاید به همین صورت است. اگر اختراعی نیاز باشد، اما دغدغه و اولویت مخاطب هدف نباشد، پذیرش آن سخت است.

کاری که می‌توانیم انجام دهیم این است که نیازها و دغدغه‌های مخاطب هدف را با هم داشته باشیم و براساس آن به دنبال اختراع باشیم.

به طور مثال یک فرد دیابتی را در نظر بگیرید که هر روز بایستی قند خون خود را بررسی کند. شما می‌دانید که یکی از مشکلات افراد دیابتی این است که پاهایشان همیشه سرد هستند. این مشکل باعث شده آنها همیشه جوراب‌های گرم و کلفتی به پا کنند. با این وجود باز پای آنها گرم نمی‌شود. حال شما آمده‌اید جورابی را اختراع کرده‌اید که این مشکل را برطرف کرده است. اما این افراد جوراب شما را نمی‌خرند. شاید تصور شما این باشد که هزینه برایش مهم است. اما اگر به داستانش توجه کرده باشید متوجه خواهید شد که او مجبور است هر روز از لانست یا به طور عامیانه، سوزن قند خون، مرتبط با دستگاه اندازه‌گیری قند خون استفاده کند که گران‌تر از جوراب اختراعی شماست. پس احتمالا هنوز سردی پا برایش دغدغه نشده است. یا با این مشکل کنار آمده است یا به حل نصف و نیمه آن مشکل با جوراب‌های موجود در بازار اکتفا کرده است.

بنابراین دغدغه هم می‌تواند یکی از عواملی باشد که در بازاریابی و فروش اختراع مهم است.

 

پیشنهاد: مطالعه مقاله “ سه پرامپت CHatGPT برای ایده‌یابی