به عنوان یک مخترع، تفکر کل‌نگر داشته باشم یا جزءنگر؟

باران از صبح بی‌وقفه می‌بارید. بوی خاک خیس با بخار نان تازه‌ای که از تنور خانه‌ی کدخدا بلند می‌شد، در هم آمیخته بود. مردم، سر در گریبان، در کوچه‌های گِلی راه می‌رفتند و هر از گاهی زیر لب غر می‌زدند: «این آسیاب لعنتی باز از کار افتاد.”

آسیابِ قدیمیِ روستا، که با نیروی آب می‌چرخید، همیشه در فصل‌های کم‌باران از حرکت می‌ایستاد. هیچ‌کس به‌درستی نمی‌دانست که چه زمانی ساخته شده است، فقط می‌دانستند که همیشه همان‌جا بوده و همیشه همین‌طور خراب می‌شده است. مردم، مثل همیشه، مشکل را پذیرفته بودند. وقتی آسیاب نمی‌چرخید، دهقانان مجبور بودند کیسه‌های گندم را تا شهر ببرند، جایی که مردان اخمو و طماع با نگاهی سنگین منتظرشان بودند تا دانه‌هایشان را با نرخی که دلشان می‌خواست، آرد کنند.

اما کریم نمی‌توانست این را بپذیرد. او همیشه از نگاه دیگران عجیب به نظر می‌رسید. مردی که بیشتر از آنکه با دست‌هایش کار کند، با چشمانش دنیا را می‌کاوید. از وقتی که بچه بود، به‌جای بازی در کوچه‌ها، ساعت‌ها روی تپه‌ی مشرف به روستا می‌نشست و حرکات ابرها، سایه‌ی درختان و رقص گندم‌ها را زیر نظر می‌گرفت. مادرش همیشه می‌گفت: “کریم، کمتر خیال‌بافی کن، دنیا برای آدم‌های عمل‌گراست.”

او مشکل آسیاب را می‌دید، اما برخلاف دیگران، آن را فقط مشکل یک فصل یا یک نسل نمی‌دید، بلکه به آن مثل یک بیماریِ قدیمی نگاه می‌کرد که هر بار خودش را تکرار می‌کرد.

یک شب، وقتی همه خواب بودند، کریم روی پشت‌بام خانه‌اش ایستاده بود و به پرچم کهنه‌ای که از دیوار مسجد آویزان بود، خیره شد. باد می‌وزید، پرده‌های خانه‌ی کدخدا را تکان می‌داد، چراغ‌های روغنی روی ایوان‌ها سوسو می‌زدند. اما آسیاب در سکوتِ سنگینِ خودش، بی‌حرکت ایستاده بود.

آن لحظه چیزی در ذهن کریم جرقه زد. اگر آب گاهی کم می‌شد، اما باد همیشه بود. چرا از این قدرت بی‌پایان استفاده نکنند؟

او شروع به مطالعه‌ی آسیاب‌های بادی در کتاب‌های کهنه‌ی معلم ده کرد. شب‌ها، با نور کم‌رنگ چراغ نفتی، طرح‌هایی را روی کاغذ می‌کشید که کسی در روستا تا به حال ندیده بود. وقتی مردم او را روی سقف خانه‌ها، کنار رودخانه و روی تپه‌ها می‌دیدند، پچ‌پچ‌ها شروع شد:

دیوانه شده.

باز کریم در حال رویاپردازی است.

اما کریم بی‌اعتنا به زمزمه‌ها، چوب‌ها را می‌برید، پره‌ها را شکل می‌داد و پایه‌ها را در زمین فرو می‌کرد. او پولی نداشت که آهن و وسایل گران‌قیمت بخرد، اما از هر تکه‌ی چوب و طنابی که در روستا پیدا می‌شد، استفاده کرد.

صبحِ اولین روز پاییز، وقتی مردم از خانه‌هایشان بیرون آمدند، سایه‌ی بزرگی بر زمین افتاده بود. کریم، با چشم‌هایی خسته اما مغرور، کنار چیزی ایستاده بود که هیچ‌کس باور نمی‌کرد: یک آسیاب بادی، با پره‌های چوبی که به نرمی در باد می‌چرخیدند.

همان روز، کیسه‌ی اولِ گندم به زیرِ سنگِ آسیاب رفت، و اولین آردی که در روستا بدون نیاز به رودخانه تولید شده بود، از زیر سنگ بیرون ریخت.

مردم، که ابتدا با تردید به آن نگاه می‌کردند، کم‌کم جلو آمدند. پیرمردی که همه‌ی عمرش دانه‌هایش را با دست آسیاب کرده بود، نزدیک شد، مشتی آرد را برداشت، آن را میان انگشتانش مالید و گفت:

“عجیب است، کریم. تو چطور چیزی را دیدی که ما نمی‌دیدیم؟

کریم به دوردست خیره شد، به ابرهایی که همیشه در حرکت بودند، به درختانی که در باد خم می‌شدند، به سایه‌هایی که با طلوع و غروب کوتاه و بلند می‌شدند. سپس آرام گفت:

“شاید چون از کمی دورتر نگاه کردم.”

کلی‌نگری یعنی دیدن تصویر بزرگ‌تر، درک سیستم‌ها و روابط میان اجزا و نگاه به آینده به جای تمرکز صرف بر جزئیات. در اینجا، چند جنبه کل‌نگرانه این داستان را بررسی می‌کنیم:

1-  درک سیستم و روابط بین اجزا

کریم فقط به آسیاب به عنوان یک ابزار برای آرد کردن گندم نگاه نمی‌کند، بلکه آن را در بستر بزرگ‌تری از زندگی مردم، اقتصاد روستا و طبیعت پیرامون می‌بیند. او متوجه می‌شود که آسیاب فقط برای آرد کردن نیست، بلکه در چرخه‌ی معیشتی مردم نقش کلیدی دارد. این نگاه کل‌نگر باعث می‌شود که به تأثیرات بلندمدت آن فکر کند، نه فقط به عملکرد روزانه آسیاب.

2- نگاه بلندمدت به آینده

اگر کریم فقط جزئی‌نگر بود، احتمالاً صرفاً به تعمیر آسیاب و استفاده از روش‌های قدیمی بسنده می‌کرد. اما او به آینده فکر می‌کند و می‌داند که اگر آسیاب بهینه‌تر و مدرن‌تر شود، کل جامعه سود می‌برد. این طرز تفکر نشان‌دهنده دیدگاه کل‌نگرانه‌ای است که به جای حل مشکلات لحظه‌ای، به بهبود پایدار و سیستماتیک توجه دارد.

3- درک تأثیر محیطی و اجتماعی

کریم متوجه می‌شود که آسیابش تنها بخشی از یک اکوسیستم است که شامل کشاورزان، مصرف‌کنندگان نان، و حتی مسیر رودخانه است. اگر او فقط به آسیاب به عنوان یک ابزار سودآور نگاه کند، ممکن بود آن را به شیوه‌ای مدیریت کند که باعث کاهش بهره‌وری در سایر بخش‌های این اکوسیستم شود. اما نگاه کل‌نگر او باعث می‌شود که تأثیرات محیطی و اجتماعی تصمیماتش را بسنجد.

4- حل مسئله به جای واکنش لحظه‌ای

کریم فقط به دنبال حل یک مشکل جزئی مانند تعمیر سنگ آسیاب نیست. او سعی می‌کند سیستم آسیاب را بهبود دهد و شیوه‌ای پیدا کند که هم بهره‌وری را افزایش دهد و هم نیازهای کشاورزان را بهتر برآورده کند. این شیوه‌ی تفکر برخلاف تفکر جزئی‌نگر است که معمولاً تنها به مشکلات فوری واکنش نشان می‌دهد.

5- خلاقیت و نوآوری در راه‌حل‌ها

تفکر کل‌نگر معمولاً به نوآوری منجر می‌شود، زیرا فرد به جای درجا زدن در روش‌های سنتی، به دنبال راه‌حل‌های جدید و کارآمدتر است. اگر کریم بتواند شیوه‌ی آسیاب را تغییر دهد یا از نیروی جدیدی (مثلاً آب، باد یا حتی نیروی مکانیکی مدرن) استفاده کند، نشان‌دهنده‌ی دید کل‌نگرانه او خواهد بود.

در نتیجه کریم فراتر از مشکلات لحظه‌ای فکر می‌کند، تأثیرات گسترده‌تر تصمیماتش را می‌سنجد، و به دنبال راه‌حل‌هایی است که پایدار و مؤثر باشند. اگر او بتواند نگاه کل‌نگر خود را عملی کند، نه‌تنها آسیاب خود، بلکه کل روستا از تفکر او بهره خواهند برد.

اکنون به ویژگی‌های افراد کل‌نگر نگاهی می‌اندازیم.

ویژگی‌های افراد کل‌نگر

  • نگاه جامع به مسائل: افراد کل نگر بر یک جنبه خاص از مسئله، تمرکز ندارند. سعی می کنند تمام ابعاد یک موضوع را در نظر بگیرند. این شامل بررسی تاثیرات اجتماعی، اقتصادی، محیطی و حتی فرهنگی اختراع است.
  • توجه به ارتباطات و تعاملات: فرد کل نگر می داند که در یک سیستم، رفتار یا ویژگی های کل سیستم تحت تاثیر تعاملات پیچیده بین اجزای آن است.
  • توانایی دیدن مسائل از بالا و برقراری ارتباط بین اجزا یک سیستم
  •  
  • به دنبال درک رفتار کل سیستم است.
  •  
  • به نتایجی که راه حل آنها دارد فکر می کنند.
  •  
  • کل نگری شامل نگاه در یک بازه زمانی بلندمدت است.
  •  
  • به جای تمرکز بر اجزای فردی، بر ساختارها و الگوهای کلی سیستم باید تمرکز کرد.
  •  

اگر در مسیر اختراعات قرار گرفته باشید، با مطالعه این داستان، می‌توانید به شناختی از خود برسید. اینکه آیا انسان کل‌نگری هستید یا نه.

برای اختراع کردن هم به تفکر کل‌نگری نیاز است و هم تفکر جزءنگری. این داستان که تفکر کل‌نگری را به تصویر می کشد، به شما دید خوبی می‌دهد تا نگاهی به خود بیاندازید و ببینید آیا از تفکر کل‌نگری بهره مند هستید یا نه. اگر این تفکر در شما ضعیف است نیاز است که آن را تقویت کنید.

افرادی که تفکر کل‌نگری نداشته اند و اختراعی انجام داده‌اند، با مشکل روبرو شده‌اند. برای مثال فرض کنید شما ابزاری را برای جراحی برای پزشکان اختراع کرده‌اید. این ابزار از لحاظ کارکردی خوب عمل می‌کند و در مراحل اولیه مورد استقبال زیادی قرار گرفته است. اما بعد از یکسال کار کردن با این ابزار، پزشکان شکایت می‌کنند که دچار گردن دردهای شدید بعد از کار کردن با این ابزار می‌شوند. چرا این اتفاق افتاده است؟

شما تنها از زاویه کارکردی به این ابزار نگاه کرده‌اید و تفکر کل‌نگری نداشته‌اید که طوری آن را طراحی کنید که ارگونومیک باشد و سازگار با بدن انسان. این باعث شده بعد از مدتی بدن واکنش نشان دهد و اختراع شما با شکست مواجه شود. نه از لحاظ عملکرد بلکه از لحاظ استفاده.

برای سنجیدن خود از لحاظ تفکر کل‌نگری به صورت طیفی عمل کنید نه صفر و یکی. یعنی با خود نگویید که من انسان کل‌نگری هستم یا کل‌نگری نیستم. بگویید من از 100 درصد مثلا 60 درصد کل نگر هستم و 40 درصد نیستم که باید خودم را تقویت کنم.

 

پیشنهاد: مطالعه مقاله “چه چیزی اختراع نیست